13

این خدا بود که «مرد ابدی» را به لحظه «وعده صادق» رساند+ فیلم

[ad_1]

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیمحسن تهرانی مقدم چهره ای قد بلند و معمولی داشت، از بدو تولد در آبان 1338 در منطقه سرچشمه تهران تا زمانی که جنگ با هجوم دشمنان روشن شد، اگرچه دوران سخت و پرماجرا را سپری کرد، اما حالت عادی داشت. زندگی بر این باور گذشت که پدر و مادر خیاط با نان حلال زندگی می کنند.

مادر با همکاری آیت الله لواسانی برای احیای مسجد کوچک مخروبه ای که روبروی خانه اجاره ای آنها بود، مهمترین بذر ایمان را در دل کودکان کاشت. بچه های محل دوشادوش پسران خانواده تهرانی مقدم تلاش کردند تا این مسجد کوچک، مسجدی 15 متری به نام «زینب کبری سلام الله علیها» را بهسازی کنند. این مسجد کوچک روح و جان این پسران را غنی کرد. حسن در اوج عشق و علاقه به فوتبال برای نماز اول وقت مثل سایر دوستانش به مسجد می رفت. معلم بزرگی به نام ‘آقا سیدعلی لواسانی’ با پسران شلوغ محله طوری رفتار می کرد که آنها. آنها در محله ای بودند که در آن انواع فساد و مشکل وجود داشت. زیبایی اسلام را دیدند و پسندیدند و دیری نگذشت که بزرگان جامعه شدند. اوایل انقلاب دایی برای پسرها برای ادامه تحصیل در آلمان دعوت نامه فرستاد، مادر گفت: حالا ببینید کجا می توانید بیشتر خدمت کنید، خمینی به شما جوانان نیاز دارد. پسرها به خارج از کشور نرفتند و بعداً هیچ وقت پشیمان نشدند که به خارج از کشور نرفتند.

حسن در سال 56 در رشته متالورژی در دانشگاه پلی تکنیک پذیرفته شد، اما همچنان به همراه برادرش محمد و سایر دوستان در فعالیت های فرهنگی انقلاب بود. محمد در آن روزها مسئول اطلاع رسانی سپاه فومنات شده بود، روزهای سخت و شلوغی داشتند، در روستاهای فقیرنشین شمال مشغول بودند، از کار در ساخت مسجد، حمام و مدرسه تا کار فرهنگی کودکان و آموزش نظامی آرزوهای حسن نیز مانند بسیاری از دوستانش رشد می کند. میدان وسیعی برای حسن گشوده شد، این جوان باریک، مهربان و بشاش که با اخلاق بی نظیر و سخنان گرم و مهربانش به زودی دل همه را گشود…

با صداقتی که در وجودش نهفته بود، سعی کرد با هر چه می توانست برای کشور اسلامی خود کاری انجام دهد…

جنگ آمده بود تا آرمان ها و امیدهای مردم مسلمان ایران را به گروگان بگیرد، حسن بلافاصله به جبهه شتافت. برادر کوچکترش علی نیز به جنوب رفت و به گروه شهید چمران پیوست. حسن همراه با گروهی اعزامی به غرب کشور در سرپل ذهاب بود که اولین تجربه تلخ و سختی های جنگ را به دست آورد، شهادت دوستانش را دید و خیلی زود متوجه شد که اگر شجاعت و شهامت نداشت و اگر اسلحه سنگین نداشت، از لوله کوچک کلاشینکف چیزی درست می کرد، نداشت! اواخر آبان 1338 در سرپل ذهاب خبر شهادت برادر کوچکترش علی را دریافت، با دل شکسته و سکوت سنگین به تهران بازگشت، برادر به خاک سپرده شد و تنها خواهرش که مادر و معرفت او بود. راضی به رفتن حسن نبود اما حسن مشتاق ماندن بود و فکر می کرد در شرایط جنگ می تواند کاری برای حفظ کشور انجام دهد…

هیچ کس از او چیزی نخواسته بود، هیچ مأموریتی به او محول نشده بود، اما ذهن خلاق، اراده قوی و روحیه صمیمانه اش باعث شد تا باری از روی زمین بردارد. او در این مدت کوتاه تجربیات ارزشمندی کسب کرده بود و نقاط ضعف جبهه ایران را درک کرده بود. «ارتش سلاح سنگین نداشت. اما او از صفر شروع کرد، می توانست با این خمپاره ها کاری بکند! او پیشنهاد کرد که آتش خمپاره‌ای که تا امروز به صورت پراکنده در نقاط مختلف به سمت دشمن می‌رفت، تنظیم شود تا آتش آن مؤثرتر شود.
نقشه او به سرعت مورد توجه فرماندهان نظامی محسن رضایی و حسن باقری قرار گرفت و در جبهه مؤثر واقع شد. چند ماه بعد که فرماندهان ارتش به فکر ساخت توپخانه از غنائم دشمن افتادند، از سپردن فرماندهی آن به یک نفر ابایی نداشتند. حسن مقدم!

حسن با کمک دوست قدیمی خود حسن شفیع زاده (که در اردیبهشت 1345 کشته شد) توپخانه را تأسیس کرد. داستان درخشان حضور او در جنگ به سرعت بالا می رفت. به اتفاق دوستانی که در عشق پاسداری از میهن اسلامی و یاری امام (ره) سهیم بودند، مرز شک را یکی یکی شکستند و کاری پیچیده و تخصصی را آغاز کردند، از بسیجیان عادی تیراندازان ماهر و با تجربه ساختند. مرکز تخصصی تعمیر توپخانه، سپاه را راه اندازی کردند، مرکز آموزش توپخانه را سامان دادند و هر روز قدرت و نفوذ توپخانه سپاه را به نمایش گذاشتند. حمایت های بی دریغ علی صیادشیرازی که خود افسر توپخانه بود و هنر بی بدیل حسن مقدم که با اخلاق خاص خود همه موانع را از سر راه برداشت و همه را با خود همراه کرد، آرزوهای دست نیافتنی سپاه را محقق ساخت… و رفقای هوشمندی خلاقیت و ایمان توانست این کار را انجام دهد، علیرضا ناهیدی، حسن شفیع زاده، غلامرضا یزدانی و صدها تیرانداز و ناظر گمنام دیگر مجموعه جدید را به صورت تصاعدی افزایش می دهند.

کتاب «انسان ازلی»؛ این روایت مستندی از زندگی پدر موشکی ایران، سردار عالی رتبه سردار حسن تهرانی مقدم است که به قلم معصومه سپهری همزمان با سی و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران منتشر شده است. خبرگزاری تسنیم با همکاری انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. این اثر فاخر حاصل تلاش 13 ساله سپهری است که با سبکی جدید در خاطرات نظامی نوشته شده است.

نگاه همه جانبه نویسنده به بخشهای مختلف زندگی شهید تهرانی مقدم، مرد عبدی را از جنبه های مختلف نظامی، اجتماعی و فرهنگی برای مخاطبان به ویژه نسل جوان اثری خواندنی و کاربردی ساخته است.

سپهری در مقدمه کتاب از تلاش مستمر و مستمر برای تکمیل این اثر یاد می کند، کتابی که در آغاز از نوشتن آن بیم داشت و پس از کسب اجازه قلم را در پرداختن به زندگی این مرد بزرگ ضعیف و ضعیف دید. از شهید جان گرفت و با کمک دوستان شهید پس از 13 سال تلاش به سرانجام رسید.

کتاب

بدیهی است که همه کسانی که می‌توانستند در خلق این کتاب نقش داشته باشند، از جمله خانواده شهید مقدم، خانواده، دوستان، همرزمان و فرماندهی محترم هوافضای سپاه، آماده همکاری بوده‌اند، اما من نیز به اذن و عنایت ایشان نیاز داشتم. اولین بار روز پنجشنبه 31 تیرماه 1390 به زیارت حرم حسن تهرانی مقدم در قطعه 24 بهش زهرا مشرف شدم، سختی و آسایش و خلوت من بود و هست…

وی در قسمت آخر این مقدمه به تلاقی انتشار کتاب با عملیات وداح صدیق که نشان دهنده قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران بود اشاره می کند و می نویسد: «سرانجام کار شهید تهرانی مقدم است. به پایان رسید، امیدوارم راز بزرگ چگونگی رشد و قیام این مرد الهی تا حدودی روشن باشد. این کتاب با همه مطالبش در مقابل عظمت ایمان و اراده و ایمان او هنوز بسیار ناچیز است، اما چه کنم که ظرف تلاش ها و برنامه های فرهنگی ما در حال حاضر این همه زیاد است! خدا را شاکرم که توفیق داد تا در کلاس این مرد جاویدان درس بنویسم و ​​برای رهبر عزیزم و مردم شایسته ام کار مفیدی انجام دهم. آری حسن با تمام روزهای عمرش آیه «وَمَرْمِیت عَزْرَمِیت وَ لَکَنَ اللَّهُ رامی» را برای ما و آیندگان معنا می کرد. این خدا بود که هر کاری کرد و کتاب «مرد جاویدان» را به زمان «وعده منصفانه» رساند تا بار دیگر صدای حاج حسن در گوشمان بپیچد و درس توحید به ما بدهد. خدا بود که کلمه را آفرید…، خدا بود که زبانها را آماده گفتن و جانها را آماده شنیدن… او بود که شهید نوشت… او بود که سرود امید!

راحله امینیان بخش هایی از این کتاب را در ویدئویی خوانده است که این ویدئو به شرح زیر است:

.

انتهای پیام/+

[ad_2]

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا