تاثیر مثبت تشخیص اختلال نقص توجه-بیش فعالی بزرگسالی از منظر 3 بعد نظریه سالوتوژنیک ⭐️
[ad_1]
نظریه سالوتوژنیک به جای توضیح علل بیماری، بر مطالعه منشأ توانایی افراد برای مقابله با استرس و بیماری تمرکز دارد. مدل سالوتوژنیک بر تلاش انسان برای رشد و بهبود و سلامتی تمرکز دارد و بین نوع بیماری افراد و استرسورهای انها تمایزی قائل نمی شود. در تئوری سالوتوژنیک، همه مردم با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند که تنها بعضی از انها به عنوان یک اختلال روانشناختی شناسایی شده است.
توانایی افراد برای کنار آمدن با مشکلات استرس زا به سه عامل بستگی دارد:
- قابل درک بودن (comprehensibility): اعتقاد آنها به قابل درک بودن زندگی خود و توانایی آنها برای پیش بینی اینکه زندگیشان به چه سمت و سویی می رود.
- قابل مدیریت بودن (manageability): اعتقاد به اینکه آنها زندگی خود را کنترل می کنند و ابزارهایی برای مدیریت زندگیشان در اختیار دارند.
- معنادار بودن (meaningfulness): میزانی که آنها زندگی را لذت بخش و معنادار می دانند.
بر اساس این نظریه، زمانی که مردم زندگی خود را قابل پیش بینی، قابل مدیریت و به خصوص معنادار می دانند، بر این باورند که تلاش لازم برای تغییر رفتار و مقابله با عوامل استرس زا ارزش دارد.
این انسجام سبب تطابق افراد با تظاهرات اختلال نقص توجه و بیش فعالی بزرگسالی (adult ADHD) می شود. در این مقاله، دیدگاههای نظریه سالوتوژنیک برای آشکار کردن ریشههای توانمندی بزرگسالان مبتلا به اختلال نقص توجه و بیش فعالی (adult ADHD) توضیح داده می شود. برای این کار، بیوگرافی ۷۱ فرد مبتلا به اختلال نقص توجه و بیش فعالی بزرگسالی (adult ADHD) که در بزرگسالی تشخیص داده شده بودند بررسی شد و نکات مشترک آن ها گردآوری شد.
یافته ها حاکی از آن است که تشخیص اختلال نقص توجه و بیش فعالی بزرگسالی (adult ADHD) تاثیر قابل توجهی بر روی افراد داشته است.
قبل از تشخیص افراد مشکلات شدیدی برای مقابله با تظاهرات Adult ADHD داشتند و خود را مقصر شکست هایشان می دانستند.
پس از تشخیص، افراد احساس می کردند که مسیر زندگی آنها قابل درک است. آنها دست از سرزنش خود برای مشکلاتشان برداشتند و خود را قادر به غلبه بر چالش های زندگی برای رسیدن به موفقیت می دانستند.
حتی برخی از افراد، این باور را داشتند که اختلال نقص توجه و بیش فعالی (adult ADHD) به آنها مزیتی داده که باعث شده آنها به موفقیت بیشتری دست یابند.
مرحله 1: قبل از تشخیص اختلال نقص توجه و بیش فعالی در بزرگسالی (adult ADHD)
قابل درک بودن (comprehensibility):
افراد پیش از تشخیص adult ADHD ، زندگی خود را نامنظم می دانستند. آنها در مدرسه، محل کار، ارتباط با دوستان و همسرانشان دچار مشکل بودند. آنها این مشکلات خود را ناشی از رفتار تکانشی و یا بداخلاقی و تنبلی می دانستند. به عنوان مثال، افراد به دلیل آسیبی که ناتوانی آن ها در انجام کارهای خسته کننده به اطرافیانشان وارد می کند، احساس گناه می کنند.
برخی از افراد مبتلا به adult ADHD برای کاهش احساس گناه خود، بارها و بارها کارهای اضافی را با اشتیاق ظاهری می پذیرفتند که ابتدا حس خوشایندی به انها دست می داد. با این حال، این وظایف به سرعت برای انها خسته کننده می شد، که منجر به رها کردن آن ها به صورت نیمه کاره می شد و این مساله به صورت یک چرخه تکرار می شد. یکی از افراد مبتلا در این خصوص مطلب زیر را گفته بود:
من به موضوعات زیادی علاقه مندم و معمولا دچار اشتیاق های زودگذر ولی عمیقی در رابطه با موضوعات مختلف می شدم و در نتیجه من با اشتیاق در بسیاری از پروژه ها شرکت می کردم. من مسئولیت های زیادی را در هر زمینه به عهده می گرفتم، گاهی اوقات تنها برای اینکه من در آن ها خوب بودم و به شدت نیاز داشتم که در مورد خودم احساس خوبی پیدا کنم.
من در ابتدا از هر کدام از وظایف لذت می بردم و خودم را وقف آنها می کردم تا اینکه بعد از مدتی از انجام آن ها کسل می شدم، علاقهام را از دست می دادم و در نهایت با تعلل انجام کارها را به تعویق می انداختم و دیگران را ناامید می ساختم.
افراد همچنین زندگی خود را غیر قابل پیشبینی میدانستند زیرا از عملکرد خود در حوزه های مختلف اطمینان نداشتند. افراد بین هوش، تلاش و پتانسیل های خود و نتایج حاصل از آن ها، تفاوتهایی غیرقابل توضیح می دیدند. یکی از افراد دچار اختلال adult ADHD، تجربه خود را در این رابطه به صورت زیر بیان کرد:
در کودکی همیشه می دانستم که مشکلی در مورد من وجود دارد. من هرگز نتوانستم آن را بفهمم. نمرات مدرسه ام دایم و بدون اینکه دلیل آن را بدانم بالا و پایین می شد. بعد از پایان تحصیل عملکرد شغلی ام نیز معمولاً بالا و پایین داشت. تا قبل از تشخیص هیچ وقت نفهمیدم چرا با وجود تواناییها و تلاش هایم شکست می خورم.
با توجه به دشواری آنها در پیش بینی آینده، آنها نمی توانستند زندگی خود را در مسیری پایدار هدایت کنند. مثلا یکی از افراد، ناتوان از درک مسیر خود در زندگی، بهسرعت شغلهایش را تغییر می داد. او تجربه خود را این گونه بیان کرد:
زندگیام را در ابهام و بدون درک درست از علت نارضایتی و عدم پیشرفتم، با رفتن از شغلی به شغل دیگر و از مدرسه ای به مدرسه دیگر سپری می کردم.
افراد مبتلا به adult ADHD و اطرافیانشان دلیل رفتار غیرمسئولانه آن ها را درک نمی کردند. بنابراین، آنها، این تظاهرات را به عنوان تجلی ویژگیهای شخصیتی منفی توضیح می دادند و از این واژه ها برای توصیف آن ها استفاده می کردند: احمق، بچه بد، پرحرف، تنبل، بی مسیولیت، نامنظم، خیالباف، خنگ، کندذهن، ناکارآمد، به دردنخور، بی اعصاب، بی کفایت، درمانده است ، ناامید، دروغگو، بازنده،بی شخصیت، کثیف، بی انگیزه، بی برنامه، دمدمی مزاج، خودخواه، ترسو، دست پاچلفتی، بی فکر، دردسرساز، بی انضباط، از زیر کار دررو.
قابل مدیریت بودن (manageability):
همه افراد مبتلا به adult ADHD مشکلاتی را در انجام و به پایان رساندن وظایف محوله توصیف می کردند. چون علت این مشکلات را نمی دانستند، راهی برای غلبه بر آنها نمی یافتند. بنابراین، اکثر آن ها در توانایی خود برای حل مشکلات و انجام وظایف خود تردید داشتند. همه افراد مشکلاتی را در رابطه با وضعیت تحصیلی، شغلی و ارتباطات خود با دوستان و افراد خانواده گزارش می کردند.
پیش از تشخیص adult ADHD، افراد رفتار خود را به دلیل ویژگیهای شخصیتی خود میدانستند و در نتیجه مشکلات خود را حل ناشدنی و تغییر و بهبود اوضاع خود را غیرممکن می دانستند. مثلا یکی از افراد دچار adult ADHD این موارد را می گفت:
اطرافیانم مرا دروغگو، تنبل، اهمال کار و بی انگیزه خطاب می کردند. غم انگیزترین چیز این بود که من هم در نهایت حرف اطرافیانم را پذیرفتم و از هر تلاشی برای بهبود و برآورده ساختن خواسته ها و انتظاراتم ناامید شدم.
دو تجربه خلاصه شده بعدی، مسیری از زندگی را نشان می دهد که منجر به اختلال در مدیریت امور در بزرگسالی می شود. اولین خاطره مربوط به دختری است که سابقه متعددی از رفتارهای تکانشی داشته است.
قوی ترین خاطره دوران کودکیم کسل شدن بود که مرا به اقدامات تکانشی سوق می داد. مثلا قهوه را در تمام آشپزخانه می ریختم، تخم مرغ را روی فرش رها می کردم، برهنه سوار سه چرخه می شدم و با اجاق گاز بازی می کردم. معلمانم مرا باهوش تلقی می کردند ولی به خاطر شلوغ کاری هایم و وول خوردن دایمم سر کلاس، مرا تنبل و بازیگوش می دانستند و سرزنشم می کردند.
حرف های معلمانم را سر کلاس درست نمی فهمیدم و نمی دانستم چه چیزی را از من می خواهند. رفتارم در نوجوانی حالت بدتری به خودش گرفت. در یک مورد، با یکی از دوستانم از خانه فرار کردیم به شهری دیگر، که به دلیل مست بودن پلیس ما را بازداشت کرد. پدر و مادرم که از این رفتار من ترسیده بودند، مرا به یک موسسه روانپزشکی بردند که از آنجا بدون هیچ تشخیصی مرخص شدم.
یک بار دیگر بدون گواهینامه پشت ماشین نشستم و تصادف کردم که در نتیجه آن دوستم که همراهم بود، فوت کرد. دستگیر شدم و در کانون اصلاح و تربیت جوانان بزهکار به مدت ۱ سال نگهداری شدم. زندانی شدنم تمام عذت نفسم را از بین برد. از خودم متنفر شدم و دایما به خودکشی فکر می کردم.
احساس می کردم نمی توانم زندگی و عملکرد خودم را به تنهایی کنترل کنم، با یک مرد نظامی مسن ازدواج کردم. به زودی یک دختر به دنیا آوردم، اما از ازدواج خود ناامید شدم و شوهر و دختر کوچکم را در یک اقدام تکانشی رها کردم. پس از آن، درگیر مواد مخدر و الکل شدم. دوباره ازدواج کردم، دختر دیگری به دنیا آوردم و دوباره طلاق گرفتم. نمی دانستم چگونه مشکلاتم را حل کنم تا این که اختلال ADHD در یکی از دخترانم تشخیص داده شد و پس از آن، من نیز برای ارزیابی اختلال ADHD اقدام کردم.
خاطره بعدی مربوط به فردی است که بیشتر دچار نقص توجه بوده است.
من در مدرسه به شدت دچار مشکل بودم. تکالیفم یادم می رفت. در تکالیف اشتباهات فاحش انجام می دادم که مورد تمسخر معلمانم و هم کلاسیهایم قرار می گرفت. علی رغم اینکه تلاش زیادی برای درس خواندن می کردم، نمره های خوبی نمی گرفتم و کم کم به این باور رسیدم که خنگ هستم.
در نهایت در رشته ای که چندان به آن علاقه نداشتم پذیرفته شدم ولی در دانشگاه هم وضع به همین منوال بود. سر کلاس حواسم پرت می شد و حرف های استادان را نمی فهمیدم. دانشگاه را با چند بار افتادن در واحد ها و سرزنش والدینم به اتمام رساندم.
پس از پایان تحصیلاتم، شغل های مختلفی را امتحان کردم. اما هم دستورالعمل ها را بد می فهمیدم و هم حواسم سر کار پرت می شد و دایما از کار اخراج می شدم.
همسرم از تعلل و ناکامی هایم ناامید شد و طلاق گرفت. 2 سال بعد دوباره ازدواج کردم اما خیلی زود متوجه شدم که این ازدواج نیز رو به انحلال است. خود را کاملا یک بازنده احساس می کردم. پس از اینکه خواهرزاده ام با اختلال ADHD تشخیص داده شد، همسرم از من خواست که من هم به روانپزشک برای بررسی اختلال مراجعه کنم.
معنادار بودن (meaningfulness):
نیاز به پشتکار در کارهای کسل کننده یا تکراری، اکثر مبتلایان به اختلال adult ADHD را دچار فرسودگی می کرد به طوری که زندگی خود را ناخوشایند و کسل کننده می دانستند. تضاد بین نیاز به انجام وظایف و دشواری در انجام آنها باعث ایجاد حالات روانشناختی ناخوشایندی می شد که با این عبارت ها توصیف می شد: زندگی بیش از حد سختی که ارزش تلاش نداشت، اضطراب، نا امیدی، بی حوصلگی، بیگاری و بردگی، افسردگی، احساس خفگی زیر فشار زندگی، حمالی برای زندگی، خجالت، درماندگی، سردرگمی، خستگی درونی ، فرسایش، غرق شدن در مشکلات، نداشتن سرگرمی، لذت نبردن از زندگی، بار طاقت فرسای زندگی، زندگی شکنجه وار، احساس به دام افتادن.
برخی از افراد برای دوری از احساسات ناخوشایند شکست از انجام ادامه کارهای قبلی خود اجتناب می کردند و به جای آن به دنبال کارهای جدید و جذاب تری را شروع می کردند که در نهایت ان ها هم به دلیل قبلی، نیمه کاره رها می شدند.
گاهی اوقات آنها به وظایف خود پایبند بودند و تلاش خود را برای تکمیل آنها انجام می دادند. اما این تلاش ها برای آنها بسیار انرژی بر و طاقت فرسا بود و به همین دلیل اضطراب و فرسودگی شغلی آنها را تشدید می کرد.
افراد مبتلا به adult ADHD اکثرا زندگی را به گونه ای توصیف می کردند که انگار از دوران کودکی زندگی را مانند باری با خود حمل می کنند و همواره در حالت تلاش برای زنده ماندن (survival mode) قرار داشتند. در این بین، افراد، برای به دست آوردن موفقیت بیش از سایرین تلاش می کردند گویی که در برابر یک مانع سخت حرکت می کردند. یکی از افراد مبتلا به adult ADHD تجربه خود را این گونه بیان می کرد:
تمام روز را صرف درس خواندن میکردم. من هرگز در دبیرستان سرگرمی خاصی نداشتم. من هر آخر هفته را صرف تلاش برای جبران عقب ماندگی ام در تکالیف می کردم. تابستان ها به جای تفریح تنها درس می خواندم. در حالی که بقیه هم کلاسی هایم با نصف تلاش من،نمره مشابهی در دروس می گرفتند. وقتی بزرگتر شدم، رسیدن به موفقیت برایم سخت تر شد و با حداکثر تلاش تنها در حدی که از بقیه عقب نمانم نتیجه می گرفتم چرا که دیگر تابستان و تعطیلات زیادی برای جبران عقب ماندگی ها باقی نماینده بود.
فرد دیگری مبتلا به adult ADHD این تجربه را بیان کرده بود:
من عادت کرده بودم با اکراه بیدار شوم، از ترس یک روز دیگر و تعهدات و مسیولیت های مختلف آن. ترجیح می دادم با فرد جدیدی آشنا نشوم تا مسیولیت جدیدی برایم اضافه نشود. خسته و فرسوده بودم از تمام مسیولیت هایی که داشتم در حالی که بقیه همان مسیولیت ها را به سادگی انجام می دادند.
برخی از افراد سعی می کردند مشکلات خود در انجام وظایفشان و زمانی که برای کارها می گذارند را کتمان کنند تا مبادا دیگران آنها را احمق تصور کنند.
مرحله 2: پس از تشخیص اختلال نقص توجه و بیش فعالی در بزرگسالی (adult ADHD)
قابل درک بودن (comprehensibility):
پس از تشخیص adult ADHD، بسیاری از افراد به وبسایتها و کتابهای مرتبط با adult ADHD در این خصوص مراجعه کردند. برخی، زندگینامه دیگر افراد مبتلا به ADHD را میخواندند. آن ها متوجه شدند که مشکلات آنها از ADHD سرچشمه می گیرد و نه از شخصیت آن ها.
تجربه های زیر نشان میدهند که چگونه تغییر در درک گذشته به توانایی آن ها در درک وضعیت فعلی و برنامهریزی برای آینده منجر شده است.
یکی از افراد مبتلا به adult ADHD تجربه زیر را نقل کرده بود:
برای اولین بار فهمیدم که مشکلاتم ناشی از صفات شخصیتی غیرقابل تغییرم نیست. قبل از تشخیص همه می گفتند که من فرد تنبل و بی مسیولیتی هستم که نمی خواهم تغییر کنم و خودم هم آن را باور کرده بودم. ولی بعد از تشخیص، فهمیدم که بسیاری از مشکلاتم به دلیل adult ADHD رخ داده که قابل تغییر است. احساس گناهم کمتر شد. توانستم خودم را ببخشم و از تمام احساسات منفی که در طول این سال ها داشتم رها کنم و همین منجر شد تا افق جدیدی را در زندگی ام مشاهده کنم.
تمام رفتارهای منفی و ویژگی های شخصیتی ناخوشایندم، برایم معنا پیدا کرد. تصمیم گرفتم خودم را به خاطر گذشته ببخشم و از آینده “جدید” خود نهایت استفاده را ببرم. به خودم گفتم اکنون که می دانم «مشکل من» چیست، می توانم به خودم این فرصت را بدهم که همه چیز را دوباره شروع کنم. گویی به ناگهان مهی که دور و برم را گرفته بود، ناپدید شد و توانستم زندگی ام را شفاف تر از گذشته ببینم.
قابل مدیریت بودن (manageability):
پس از تشخیص، اکثر افراد تحقیقاتی در مورد adult ADHD انجام دادند. کسانی که داستانهای آنلاین دیگران را میخواندند این باور را پیدا کردند که میتوان با adult ADHD کنار آمد و در صورت درمان دارویی و روان درمانی مناسب زندگیشان قابل تغییر است.
بیشتر افراد برای کمک به روانپزشکان و روانشناسان مراجعه کردند. بسیاری یاد گرفتند که چگونه زمان خود را سازماندهی کنند از به تعویق انداختن کارها و تعلل جلوگیری کنند، از حواس پرتی اجتناب کنند و در نتیجه توانایی خود را برای انجام وظایف و مسیولیت ها بهبود بخشند.
عبارات زیر از تجربه زیسته یکی از افراد نشان دهنده این تغییر است:
اکنون (پس از تشخیص) میتوانم وظایف و پروژهها را در زمان تعیین شده تکمیل کنم، به موقع به تماسها پاسخ دهم و برای زندگی شخصی ام برنامه ریزی کنم و به آن متعهد باشم. برای من، تشخیص adult ADHD اولین بخش موفقیت بود. من برای اولین بار پس از مدت ها به همه چیز امیدوارم.
بدون تشخیص adult ADHD من، احتمالاً در این فکر بودم که در مرحله بعدی زندگی ام چه کار کنم که با توانایی های ناچیز فردی و ضعف های شخصیتی ام سازگار باشد. اما پس از تشخیص adult ADHD و شروع درمان، توانستم اکثر تغییراتی که مد نظر داشتم را در شغل فعلی ام ایجاد کنم و در نتیجه این توانمندی را در خودم دیدم که مرحله بعدی زندگی ام را شروع کنم.
بهبود در مدیریت امور شخصی و زندگی تدریجی بود، ولی هر موفقیت کوچک در تغییر رفتار پس از تشخیص adult ADHD، ایمان افراد را به توانمندیشان برای ایجاد تغییر در خود و مدیریت زندگیشان تقویت می کرد.
من یاد گرفتم که چگونه روابط عاطفی خود را در بلندمدت حفظ کنم و از الکل و مواد مخدر اجتناب کنم و شروع به مصرف دارو کردم. عملکردم به آرامی شروع به بهبود کرد. من تمام تلاشم را برای رفتار مسئولانه تر و سنجیده تر انجام دادم، به طور مثال پس از تجربه شکست در دو ازدواج شتاب زده قبلی ام، این دفعه پس از دو سال آشنایی تصمیم زندگی مشترک با شریک زندگی فعلی ام گرفتم. حضانت قانونی دختری را که رها کرده بودم به دست آوردم.
دیگر به این فکر نمی کنم که علت مشکلاتم چیست. چیزهایی را که نمی توانم در مورد خودم تغییر دهم می پذیرم و چیزهایی را کمن می دانم و می توانم چیزهایی را در مورد خودم بپذیرم که واقعاً نمی توانم آنها را تغییر دهم و برای چیزهایی که می توانم تغییر دهم تلاش کنم.
پس از تشخیص، شروع به کار به عنوان یک خیاط کردم و بعد از مدتی یک کارگاه خیاطی راه اندازی کردم و در حال حاضر طراح لباس و مد هستم.
مسلماً، اکثر افراد پس از تشخیص هم با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کردند اما مساله مهم، ایمان آن ها به توانمندیشان برای ایجاد تغییر و بهبودی اوضاع بود.
معنادار بودن (meaningfulness):
آگاهی از داشتن adult ADHD به افراد کمک کرد تا خود را از بار احساس گناه رها کنند. بعضی از افراد آن را به مثابه برداشتن باری از دوششان تشبیه می کردند. یک از آن ها در این مورد، تجربه زیر را بیان کرد:
من دیگر آرام هستم و به لحظه ای که در آن هستم فکر می کنم و خودم را به خاطر گذشته “شکنجه” نمی کنم. من دیگر با ترس و وحشت، احساس بی کفایتی و افسردگی فلج نیستم. من خیلی راحت تر با خودم کنار آمدم، بیش از همیشه به توانمندی هایم اعتماد دارم و احساس خوبی دارم.
اکثر افراد به صراحت اظهار داشتند که استفاده آنها از درمان دارویی و راهبردهای مقابله ای باری را که به دوش می کشیدند سبک می کرد.
احساس میکردم که درهای جدیدی در سراسر ذهنم باز میشوند، همه چیز واضح بود، افکارم دیگر پراکنده نبودند، و احساس سرزندگی میکردم. احساس میکردم یک «من» جدید با تشخیص adult ADHD در من متولد شده است. حالا معنی زندگی عادی را می فهمم.
عاملی که در گذار افراد از بینش منفی نسبت به خود و حرکت به سوی رشد بسیار موثر بود، رهایی از احساس گناه بود.
اگرچه احساس گناه و شرم در نظارت بر رفتار سالم نقش دارند، اما در صورت عدم توجیه و اغراق ممکن است به ایجاد رفتار بیمارگونه کمک کند.
پس از تشخیص Adult ADHD، فرد می تواند با تبیین مشکلات خود با یک روایت جایگزین که جریان وقایع را به گونه ای خاص و قابل فهم برای فرد ترسیم می کند، از احساس گناهی که حاصل از تبیین خود با صفات شخصیتی منفی بود، رها شود.
پس از تشخیص آنها متوجه می شدند که دارای ویژگی های شناختی خاصی هستند که نیاز به توجه ویژه دارد و مشکلات آنها در گذشته به دلیل همین عدم توجه ویژه بوده است.
بر اساس این دیدگاه جدید، افراد پی بردند که اگر به ویژگی های خاص خود توجه کنند، می توانند زندگی کاملاً معناداری داشته باشند. بر اساس این تغییر در ادراک، برخی حتی باور جدیدی مبنی بر افزایش توانمندیشان به دلیل ADHD پیدا کردند.
مرحله 3: درک توانایی های خارق العاده
قابل درک بودن (comprehensibility) و قابل مدیریت بودن (manageability):
برخی از روایات تغییر دیگری را در دیدگاه افراد مبتلا به adult ADHD توصیف می کردند: درک adult ADHD به عنوان یک مزیت. این مزیت، به عقیده این افراد موهبت adult ADHD زندگی آنها را فراتر از سایر افراد عادی قابل مدیریت کرده بود. بنابراین نسبت به آینده خود اطمینان بیشتری داشتند. روایات زیر این دیدگاه را نشان می دهند:
با مشاهده نقاط قوت adult ADHD در خودم یعنی انرژی بالا، تصمیم گیری در لحظه و خلاقیتم، دیگر این سوال را نمی پرسم که “چرا من؟” بلکه با خود می گویم “چرا من نه!”. من به عنوان یک فرد مبتلا adult ADHD میتوانم به دهها چیز در یک زمان فکر کنم، وقتی اکثر مردم در آن واحد تنها می توانند بر یک چیز تمرکز کنند،من حس شوخ طبعی خوبی دارم و فرد پرانرژی هستم.
اکثر افراد درمان های پس از تشخیص adult ADHD را، (درمان دارویی و روان درمانی)، به عنوان یک پیش شرط برای بهبود عملکرد می دانستند که به نوبه خود، به آنها اجازه می دهد از مزایای adult ADHD استفاده کنند.
برخی از افراد حتی معایب adult ADHD را به عنوان مزایا در نظر می گرفتند.
درست است که نمی توانستم روی یک موضوع تمرکز کنم اما همین باعث می شد که راجع به هر چیزی کنجکاو باشم و دامنه اطلاعات عمومیم را گسترش دهم که همین ویژگی باعث شد یک خبرنگار خوب شوم و چیزهایی را ببینم که سایر افراد به دلیل دید تونلی خود نمی توانستند آن ها را ببینند.
روایتی دیگر از یک پزشک متخصص اورژانس نشان دهنده مزایای adult ADHD برای اوست:
همکارانم می گفتند تو چطور می توانی انقدر سریع و در لحظه در شرایط پر استرس کار کنی و دایما از این که تصمیم اشتباه نگیری نترسی. پاسخ آن ساده بود، پیش از آن که بتوانم به میزان خطر یک تصمیم فکر کنم، شرایط پرخطر رفع شده بود.
برخی از افراد گزارش کردند که کنار آمدن با رنج های ADHD در کودکی، آنها را در برابر مشکلات بزرگسالی قوی تر کرده بود.
من به دلیل بازده پایین مطالعه ام، مجبور بودم ساعات زیادی را درس بخوانم تا موفق شوم و این از من فردی با پشتکار ساخته است و حالا که درمان خود را شروع کرده ام، تمرکزم بر روی کار و پشتکارم منجر به پیشرفتم در زندگی شده است. همچنین یاد گرفتم حرف ها و نیشخندهای دیگران را نادیده بگیرم و بر خودم متکی باشم و از تنها بودن نترسم. چون در زندگیم به دلیل تفاوت هایم با دیگران مورد سرزنش قرار می گرفتم، الان نسبت به نیازها، تفاوتها و احساسات سایر انسانها حساس تر هستم.
معنادار بودن (meaningfulness):
در برخی افراد، adult ADHD زندگی آنها را معنادارتر یا هدفمندتر کرده است.
من یک بازمانده هستم و حاضرم داستان زندگیام را با هر کسی که گوش میدهد به اشتراک بگذارم، من می خواهم به افرادی مثل خودم کمک کنم تا مطمئن شوم که آن ها تجربیات تلخ من را نداشته باشند، معتقدم که اگر بتوانم به یک نفر کمک کنم، ارزشش را دارد.
بعضی افراد معتقد بودند که افراد مبتلا به adult ADHD زندگی جالب تری دارند. تقریباً همه افراد داستانهای خود را با این هدف منتشر کردند که به دیگران کمک کنند تا با adult ADHD کنار بیایند و معنای جدیدی برای زندگی خود تعریف کنند.
چرا داستان زندگی ام را از طریق اینترنت در دسترس میلیون ها نفر قرار می دهم؟ دلیلش را نمی دانم. شاید امیدوارم که داستان زندگی من در افرادی که احساسات مشابه خودم پیش از تشخیص adult ADHD دارند، تغییر ایجاد کند. اینکه سایر افراد بدانند که تنها نیستند!
بسیاری از افراد از مصائب شخصی خود آموختند که کمک به دیگران کاری ارزشمند است. بعضی از آن ها شروع به فعالیت در انجمن های حمایت از افراد مبتلا به ADHD کردند.
هدف من این است که به افرادی که از adult ADHD رنج می برند این شانس را بدهم تا با نقاط ضعف خود کنار بیایند و از مزیت های adult ADHD به عنوان یک سرمایه ارزشمند استفاده کنند.من امسال یک وبسایت ایجاد کردهام که امیدوارم به من و دیگران کمک کند تا به رویاها و اهداف مورد انتظار خود برسیم.
برخی حرفه ای را انتخاب کردند که به آنها اجازه می داد به افراد مبتلا به adult ADHD کمک کنند. برای مثال، حرفه تخصصی روانپزشکی را دنبال کردند یا در دوره های ویژه life coaching برای افراد مبتلا به اختلال adult ADHD شرکت کردند.
نتیجه گیری
قبل از تشخیص، افراد از مشکلات عملکردی همراه با عدم اعتماد به نفس، مدیریت ضعیف و احساس گناه رنج می بردند. پس از تشخیص adult ADHD، آنها به توانایی خود برای داشتن زندگی معنادار ایمان آوردند و استرس کمتری را در زندگی خود تجربه کردند. در نهایت، برخی ازافراد گام دیگری را برداشتند و به این باور رسیدند که ویژگی های آنها به عنوان افراد مبتلا به adult ADHD زندگی آنها را قابل مدیریت تر و معنادارتر از زندگی دیگران می کند. بنابراین، به نظر می رسد تشخیص در تغییر نگرش و احساسات بیشتر افراد معنادار بوده است.
برداشت افراد بر اساس تشخیص تغییر کرده است، یعنی زندگی آنها قابل درک تر شده است. افراد مربوطه متوجه شدند که با ADHD خود می توانند زندگی بهتری داشته باشند. مراقبت و راهبردهایی که آنها به دست آوردند زندگی آنها را قابل مدیریت تر و بنابراین با تلاش کمتر معنادارتر و دلپذیرتر کرد. با بهبود درک خود، آنها نسبت به احتمال موفقیت بیشتر متقاعد شدند و به نوبه خود، تمایل بیشتری برای مقابله با استرس نیز همراه داشتند.
منبع:
Fleischmann A, Fleischmann RH. Advantages of an ADHD Diagnosis in Adulthood: Evidence From Online Narratives. Qualitative Health Research. 2012;22(11):1486-1496.
[ad_2]
تاثیر مثبت تشخیص اختلال نقص توجه-بیش فعالی بزرگسالی از منظر 3 بعد نظریه سالوتوژنیک ⭐️